زن همسایه چیست ؟؟؟
.
.
.
..
.
.
.
.
.
موجودی که ساعت ها دم در حرف میزند اما داخل نمیاد چون دیرش میشود .
FOR ALL
welcome to my weblog.
» قالب وبلاگ
فال حافظ
قالب های نازترین
عینک ریبن
FOR ALL
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
FOR ALL و
آدرس
the-one.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
سال اول دبیرستان از دبیر فیزیک یه سوال درسی پرسیدم
شروع کرد با اشتیاق جواب سوالمو داد.
در همین موقع دوستم شروع کرد با من تعریف کردن
منم حواسم رفت سمت دوستم /
وقتی معلم دید حواسم بهش نیست عصبانی شد داد زد گفت
آقای فلانی سوال پرسیدی خب گوش کن تا مث سگ جوابتو بدم......
همه بچه ها زدن زیر خنده معلمم که
حسابی سرخ شده بود منو از کلاس پرت کرد بیرون
نويسنده : PARSA |
تاريخ : دو شنبه 22 / 4 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
خدایا یک ماه روزه میگیریم تا حال فقرا رو درک کنیم
یک ماهم کلی پول بده تا حال اغنیا رو درک کنیم !!
برو ادامه .....!!
نويسنده : PARSA |
تاريخ : دو شنبه 22 / 4 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
ادما دو جورن یا زرنگ یا ساده
نويسنده : PARSA |
تاريخ : یک شنبه 21 / 4 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
bekhonidesh
به مامانم به شوخی گفتم که من از 4jok پول در میارم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
الان ۲ روزه سر هر ۲ ساعت برام چایی با کیک میاره میگه خسته نباشیبرا خسیسه مهمون میاد
پامیشه براشون چایی میاره ولی قند نمیاره
مهموناشون میگن پس قندش کو؟؟؟
میگه نگا اون قند بالای یخچال بکنید و چایی تون رو بخورید
خلاصه یکی ازاین مهموناشون خیره میشه به قند بالای یخچال
یهو خسیسه یکی میخوابونه پس کلش میگه مرتیکه گفتم چایو با قند بخور نه چای شیرین
نويسنده : PARSA |
تاريخ : جمعه 28 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
با حاله بخونیدش
واسه ی خوندن ادامه مطلب بزنید پایین
نويسنده : PARSA |
تاريخ : جمعه 28 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند.
nazar yadet nare
نويسنده : PARSA |
تاريخ : یک شنبه 17 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
درس هایی که در خانواده یاد گرفتیم: بـهداشت : اگه می‌خواید همدیگه رو بکشید برید بیرون؛ الان اینجا رو تمیز کردم مـنطق : به خاطر اینکه من میگم آیـنده نگری : اگه از تاب بیفتی، محاله ببرمت خرید آدابـ اجتماعی : وقت غذا، دهنت رو ببند اصـلاح رفتار: مثل بچه آدم رفتار کن انتظـار : بذار برسیم خونه کنایه : گریه می کنی؟ الان یه کاری می کنم واقعا اشکت در بیاد ژنتیک : چهار تا اخلاق خوبتم به من رفته دانش و خرد : وقتی به سن من برسی، می‌فهمی عدالت : یه روزی بچه دار میشی، امیدوارم بچه‌هات مثه خودت باشن
نويسنده : PARSA |
تاريخ : یک شنبه 17 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
دیشب شوهرخالم رفته بود پمپ بنزین که بنزین بزنه انقدر صف طولانی بوده یادش رفته تو صفه...وقتی راه باز شده خوشحال ازینکه از ترافیک فرار کرده گازش رو گرفته رفته. :|
nazar yadet nare!!!!!
نويسنده : PARSA |
تاريخ : یک شنبه 17 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
یه روز خسته از سر کار برگشتم خونه خودمو پرت کردم رو مبل،
داداشم پا شد رفت یه لیوان آب برام آورد
با تعجب گفتم چه شده مهربون شدی؟؟!!!
گفت امروز تو کلاس دینی گفتن:
یه نفر به یه سگ خسته آب داده رفته بهشت :|
nazar bedina
نويسنده : PARSA |
تاريخ : یک شنبه 17 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
جالبه بخون واسه خوندن ادامه بزن
نويسنده : PARSA |
تاريخ : پنج شنبه 17 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
روحاني راه مسجد را گم کرده بود .
از کودکی خردسال پرسید :
فرزندم !
مسجد این محل کجاست ؟
کودک گفت: آخر همین خیابان ،
...به طرف چپ بپیچید ،
آن جا گنبد مسجد را خواهی دید .
روحاني گفت: آفرین فرزند!
من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم ،
تو میخواهی به سخنانم گوش دهی ؟
کودک پرسید :درباره چه چیزی
صحبت میکنی ،حاج آقا !؟
روحاني گفت: می خواهم راه
بهشت را به مردم نشان دهم .
کودک خندید و گفت:
تو راه مسجد را بلد نیستی
می خواهی راه بهشت را به مردم نشان بدهی!!!
نويسنده : PARSA |
تاريخ : شنبه 13 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
سر کلاس بچه ها داشتن سر وصدا میکردن ..
یهو ناظم میاد میگه : ایــــنجا طویلس ؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یهو یکی برگشت گفت : نه آقا ! اشتباه اومدی =)))
نويسنده : PARSA |
تاريخ : شنبه 13 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
دختر کوچکی به همراه پدرش از روی پلی می‌گذشتند.
پدر مهربان از دخترش پرسید: "عزیزم لطفاً دستم را بگیر تا در رودخانه نیفتی".
دختر کوچک گفت: "نه پدر، شما دست منو بگیر".
پدرش با تعجب گفت: "مگه چه فرقی می‌کنه؟".
دخترش جواب داد: "خیلی فرق می‌کنه!!"
"اگر من دست شمارو بگیرم و اتفاقی برام بیفته ممکنه که من دستتو ول کنم.
ولی اگه شما دست منو بگیری مطمئنم که هر اتفاقی که بیفته شما هرگز دست منو رها نمی‌کنی".
نظر
نويسنده : PARSA |
تاريخ : شنبه 13 / 1 / 1392برچسب:, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
CopyRight| 2009 , the-one.MahTarin.com
, All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com